درهای حکمت
هر روز تولد، مادربزرگ فیلیپینی ام به من مروارید می داد: گردنبند، گوشواره، دستبند، حلقه. همیشه با دستمال کاغذی بسته بندی شده و با دست خط ظریف او برچسب زده می شود. مروارید همان چیزی است که او معتقد بود یک زن باید باشد: صیقلی، ظریف. وقتی در نوجوانی پانک-راک بودم، هر هدیه ای مرا دیوانه می کرد – سپس گناهکار. “لطفا، مادربزرگ، پول خود را پس انداز کن!” او گوش نداد. او تا 95 سالگی زندگی کرد. وقتی توانایی راه رفتن، خرید کردن یا به خاطر سپردن را از دست داد، مرواریدهای قبلی را مخفیانه داخل جعبه جواهراتش می گذاشتم. در اوایل 30 سالگی ام، یاد گرفته بودم که بخشش مهم است. او آنها را پیدا میکرد، خوشحال بود که دوباره هدیهای عالی برای من داشته باشد. – جندی علیمورونگ
“بوبی ویک” من
یک هفته قبل از ماستکتومی مضاعف، ترس فروخورده مانند نوشابه ای تکان خورده در بدنم موج می زد. یکی از دوستان به من کمک کرد تا فزونی ام را برای برنامه ریزی یک “بیداری بیدار” در یک میخانه محلی هدایت کنم. شب مهمانی، من از در نگران بودم. آیا کسی حاضر می شود؟ آیا مردم «بیداری پوکی» من را به عنوان یک جلب توجه درک خواهند کرد؟ به زودی مردم اتاق را پر کردند. وقتی دوستانم برایش آبجو خریدند، شوهرم آرام گرفت. دوست دختر با پوشیدن تی شرت های واضح رژه رفتند و طنز را به مهمانی تزریق کردند. حبابهای من تبخیر شدند و امید جایگزین ترس شد، زیرا دیگران در مصیبتهای خود و پیروزیهای خود بر غم شریک شدند. – وندی ای. میلر
مست با احتمال
من قرارم را ایستاده کنار هر ماشینی جاسوسی کردم. از بار بیرون آمدم و جین و تونیک دست نخورده ام را پشت سر گذاشتم. من که فراموش کرده بودم هرگز ملاقات نکرده بودیم، از پشت دستانم را دور جنیفر حلقه کردم. نگاه جانبی او مبهوت کننده اما بازیگوش بود. (بعداً، او به من می گفت که احمقانه است که به یک نیویورکی که هنرهای رزمی بلد است وارد شوم.) همانطور که جنیفر در بار به من ملحق شد، احساس کردم که از قبل مست بودم. آیا من بودم؟ یا بعد از 27 سال ازدواج با یک مرد، آیا دوپامین بالایی داشتم و انتظار داشتم برای اولین بار یک زن را ببوسم؟ – کیتی رویس
گفتگو با خرس شوگا
شوگا بیر (از نظر قانونی، لری واشنگتن) نگهبان امنیتی محوطه دبیرستان من بود. خرس شوگا از غرفه اش تماشای من در حال گرفتن فوتبال بود تا زمانی که هوا تاریک شد. همانطور که من رانندگی می کردم، او یکی دو کلمه می گفت (“به کار خود ادامه دهید”). بعد از اولین برخوردم، او مرا در آغوش گرفت و احساس کردم کار مهمی انجام داده ام. بعد از یک بازی بسیار بد، Suga Bear به من سخنرانی کرد. دوازده سال بعد، من رویاهای مکرر دارم که توپی در آسمان پرواز می کند. وقتی از خواب بیدار می شوم، هنوز می توانم احساس کنم که چشمان او با مهربانی مرا تماشا می کنند و مرا تشویق می کنند. ممنون آقای واشنگتن. – دانیش جمال